گرفتار کسانی شده ام که چون امر کنم فرمان نمیبرند!
تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۶۶۹۹۹۹
نالههای امیرمؤمنان(علیه السلام) در نهجالبلاغه از نافرمانی و موقعیتنشناسی کوفیان موضوعی است که در این مقاله به آن پرداخته شده است.
به گزارش مشرق، سلام؛ نام من تاریخ است؛ عمری دراز دارم و انبانی پر از تجربه. عصرها دیدهام و فرازها و فرودها. شما هر جا بخواهید اوج بلندی را تشبیه کنید، میگویید به بلندای تاریخ! آری؛ منم تاریخ به همان بلندا! آدمها دیدهام، حکومتها دیدهام، شاهان و گداها دیدهام.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هر که مرا خواند و در من سیر کرد، عمری پیدا کرد به درازای من! و توانست پسرش را چنین پند دهد که «پسرم! درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام، امّا در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا آن جا که گویا یکی از آنان شده ام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اوّل تا پایان عمرشان با آنان بوده ام!»۲
اگر بفرمایی از عمر چندین هزار سالهات، در یک کلمه چه تجربهای در چنته داری؟ گویمت: دَم را، فرصت را غنیمت بشمار که فرصت ها چون ابرها می گذرند؛۳ و از دست دادنشان، غصه است۴ «آنان که وقتشان پایان یافته، خواستار مهلتند و آنان که مهلت دارند، کوتاهی میکنند!»۵ همواره «فکر کن که به پایان زندگی رسیده ، در زیر خاک ها پنهان شدهای و اعمال تو را بر تو عرضه داشتند؛ آن جا که ستمکار با حسرت فریاد می زند، و تباهکننده عمر و فرصت ها، آرزوی بازگشت دارد در حالی که راه فرار مسدود است».۶
گر بفرمایی آن را با دیدههایم شرح دهم، گویمت برای هر قومی اسوهای است که بدان تأسی کنند،۷ اگر اسوهات رسول خدا است؛ صلیالله علیه و آله، گویمت، حضرتش لحظهای را برای غیر خدا وقت نمیگذاشت؛ زمانی خداوند پیامبر اسلام را فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته های دین پاره گشته و ستون های ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف بود و امور مردم پراکنده. راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت، چراغ هدایت بینور و کوردلی، همگان را فرا گرفته بود.
خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری می گردید، ایمان بدون یاور مانده بود و ستون های آن ویران و نشانه های آن انکار شده، راه های آن مسدود و جاده های آن کهنه و فراموش گردیده بود. مردم جاهلی شیطان را اطاعت کرده، به راه های او می رفتند و در آبشخورِ شیطان سیراب می شدند. با دست آنها نشانه های شیطان، آشکار و پرچم او بر افراشته گردید. فتنه ها، مردم را لگد مال کرده، با سم های محکم خود نابودشان کرده و پا بر جا ایستاده بودند. امّا مردم حیران و سرگردان، بیخبر و فریب خورده، در کنار بهترین خانه(کعبه) و بدترین همسایگان (بت پرستان) زندگی می کردند؛... .۸
باری پیامبر(ص) با دست خالی کمر همت بست؛ اول به اطاعت خدا و بعد به هدایت خلق او؛ بدون آن که فرصتی را از دست دهد، «بدون سستی و کوتاهی، رسالتِ پروردگارش را به انجام رسانید و در راه خدا با دشمنانش بدون عذرتراشی جنگید.»۹
میپرسی جانشینانش چطور؟ در ابتدا بایدت بگویم که مدعیِ جانشینی پیامبر(ص) بسیارند، اما آن که درست جا پای او بنهاد جز علی(علیه السلام) و یازده فرزندش کسی نیست؛ و در این میان، «علی»(علیه السلام) قصهای عجیب دارد او هم اطاعت از خدا میکرد، هم از رسول(ص)، و گاه در تنگناها حتی مجبور بود از امت خود نیز اطاعت کند!
در حالی که او هم چون اسوهاش رسول خدا(ص) جز به اطاعت از خدا و رسولش و هدایت مردم اندیشهای نداشت و میگفت: «من برای واداشتن شما به راه های حق که در میان جادّه های گمراه کننده بود، به پاخاستم در حالی که سرگردان بودید و راهنمایی نداشتید؛ تشنهکام، هر چه زمین را می کندید قطره آبی نمی یافتید، امروز زبان بسته را به سخن می آورم. دور باد رأی کسی که با من مخالفت کند! از روزی که حق به من نشان داده شد، هرگز در آن تردید نکردم!»۱۰
پس از وفات پیامبر(ص) و بیوفایی یاران، به اطراف خود نگاه کرد. یاوری جز اهل بیت خود ندید؛ کسانی که چه بسا اگر او را یاری میکردند، کشته میشدند! ناگزیر به مرگ آنان رضایت نداده، چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بست و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود، جام تلخ حوادث را نوشید و خشم خویش فرو خورد و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاهِ حنظل، شکیبایی نمود! ۱۱
چه دردناک بود که برترین خلایق بعد از رسول خدا(ص) در ردیفِ ...!
نخواندهای در تاریخ که چگونه او را در شورایی شش نفره جای دادند و امام(علیه السلام) مجبور به اطاعت شد و مظلومانه گفت:
«سپس (عمر) خلافت را در گروهی قرار داد که پنداشت من همسنگ آنانم! پناه بر خدا از این شورا! در کدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد تردید بودهام که امروز با اعضای این شورا برابر شوم؟ چگونه مرا همانند آنها پندارند؟ چگونه در صف آنها قرارم دهند؟ به ناچار باز هم کوتاه آمدم و با آنان هماهنگ گردیدم.»۱۲
امام(علیه السلام) برای بازگرداندن خلافت، دست به سوی خواص دراز کرد اما با قدرت، دست رد بر سینهاش کوفتند!
جالب این جاست که وقتی کار از کار گذشت و در سقیفه، دیگری انتخاب شد، برخی از همین خواص به میدان آمدند و دست بیعت دراز کردند و امام(علیه السلام) که این نوشداروی وحدتشکن را پس از مرگِ آمالش میدید، گفت:
«ای مردم! امواج فتنه ها را با کشتی های نجات درهم بشکنید و از اختلاف و پراکندگی بپرهیزید و تاج های فخر و برتریجویی را بر زمین نهید. رستگار شد آن کس که با یاران به پاخاست، یا کنارهگیری نمود و مردم را آسوده گذاشت. اینگونه زمامداری ، چون آبی بدمزه و لقمه گلوگیر است و آن که میوه را کال و نارس بچیند، مانند کشاورزی است که در زمین دیگری بکارد. در شرایطی قرار دارم که اگر سخن بگویم، گویند فلانی بر حکومت حریص است و اگر خاموشی گزینم، گویند: از مرگ ترسید! من و ترس از مرگ؟! هرگز! آن هم پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار؟! سوگند به خدا، اُنس و علاقه فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است! این که سکوت اختیار کردم، بدان جهت است که من از علوم و حوادث پنهانی آگاهی دارم؛ علومی که اگر باز گویم مضطرب می گردید، چون لرزش طناب، در چاه های عمیق!»۱۳
فرصتها از دست رفت و دورانها سپری شد؛ سرانجام وقتی مردم سرکش زمان امام(علیه السلام)، از بزرگان صحابه کرامتی ندیدند، باز به سراغ علی(علیه السلام) آمدند؛ همان امامی که یک ربع قرن، او را به کنج عزلت هُل داده بودند. باری! برای ستاندن بیعت از او به خانهاش هجوم آوردند، آن چنان که «فراوانی مردم چون یال های پُر پُشت کفتار بود؛ از هر طرف او را احاطه کردند، تا آن که نزدیک بود حسن و حسینش، لگدمال گردند و ردایش از دو طرف پاره شد. مردمی که چون گلّه های انبوه گوسفند، امام را در میان گرفته بودند.»۱۴
و چنین شد که آب رفته از جوی، مسیر خود را بازیافت و امام(علیه السلام) فرمود: «اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.»۱۵
باری! روز گار سخت بیست و پنج سال خانهنشینی اجباری امام(علیه السلام) ـ که فرصت از دست رفته پس از رحلت رسول خدا(ص) بود ـ تمام شد، اما دریغ که به محض آن که امام، نهضت را در دست گرفت، جمعی پیمان شکستند، گروهی از اطاعت سر باز زده، از دین خارج شدند و برخی از اطاعت حق سر بر تافتند؛ گویا نشنیده بودند سخن خدای سبحان را که می فرماید: «سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است.» آری! به خداوند سوگند آن را به خوبی شنیده و حفظ کرده بودند، امّا دنیا در دیده آنها زیبا جلوه کرد و زیور آن، چشم هایشان را خیره کرده بود.۱۶
در گام اول، طلحه و زبیر و یارانشان بر امام(علیه السلام) خروج کردند، و همسر رسول خدا(ص) ـ عائشه ـ را چونان کنیزی که به بازار برده فروشان می برند، به همراه خود کشیدند و به بصره آوردند! عجیب آن که آنها در حالی پردهنشین حرم پیامبر(ص) را در برابر دیدگان خود و دیگران قرار دادند که همسران خود را پشت پرده نگهداشته بودند. شگفتا که آنان لشکری را گرد آوردند که همه آنها قبلا به اطاعت امام(علیه السلام) گردن نهاده، بدون اکراه و با رضایت کامل با او بیعت کرده بودند. حزب شیطان پس از ورود به بصره، به فرماندار امام(علیه السلام) و خزانهداران بیتالمال مسلمین و به مردم بصره حمله کردند، گروهی از آنان را شکنجه و گروهی دیگر را با حیله کشتند. ... تا آن که به تعداد لشکریان خود از مردم بیدفاع بصره قتل عام کردند!۱۷
البته طلحه بن عبیدالله، برای خونخواهی عثمان شورش نکرد جز این که می ترسید خون عثمان از او مطالبه شود؛ زیرا او خود متّهم به قتل عثمان بود؛ چراکه در میان مردم از او حریص تر بر قتل عثمان یافت نمیشد. او برای اینکه مردم را دچار شک و تردید کند، به اینگونه ادّعاهای دروغین دست زد. ... به کاری دست زد که دلیل روشنی برای انجام آن نداشت و عذرهایی آورد که مردمپسند نیست.۱۸
... تا آن که امام(علیه السلام) چنین نفرینشان کرد:
«خدایا! طلحه و زبیر پیوند مرا گسستند و بر من ستم کرده و بیعت مرا شکستند و مردم را برای جنگ با من شوراندند. خدایا بگشا آنچه را بستند و پایدار مفرما آنچه را محکم رشته اند و بر باد ده آرزوهایی که برای آن تلاش می کنند! من پیش از جنگ از آنها خواستم تا بازگردند و تا هنگام آغاز نبرد انتظارشان را می کشیدم، اما آنها به نعمت پشت پا زده، دست رد بر سینه عافیت گذاردند.»۱۹
آتش جنگ جمل که فروکش کرد، در گام دوم، آتشی دیگر فرصت جهانی حکومت علی(علیه السلام) را از دستش گرفت؛ معاویه قتل عثمان را به گردن امام(علیه السلام) انداخت و ادعای خلافت کرد. امام(علیه السلام) نیز جریر بن عبد الله بجلی، را به سوی معاویه گسیل داد و برایش نوشت:
«پس از نام خدا و درود! هنگامی که نامه ام به دستت رسید، معاویه را به یکسره کردن کار وادار کرده، با او برخوردی قاطع داشته باش! سپس او را آزاد بگذار در پذیرفتن جنگی که مردم را از خانه ها بیرون می ریزد، یا تسلیمشدنی خوارکننده. پس اگر جنگ را برگزید، اماننامه او را بر زمین بکوب و اگر صلح خواست از او بیعت بگیر! با درود.»۲۰
اما معاویه پاسخی روشن نمی داد؛ یاران امام گفتند: «وسائل جنگ را مهیّا کن»، فرمود:
«مهیّا شدن من برای جنگ با شامیان، در حالی است که «جریر» را از طرف خود به طرف آنان فرستاده ام. بستن راه صلح و بازداشتن شامیان از راه خیر است، اگر آن را انتخاب کنند! من مدّت اقامت «جریر» را در شام معیّن کردم؛ اگر تأخیر کند، یا فریبش دادهاند و یا از اطاعت من سر باز زده است. عقیده من این است که صبر نموده با آنها مدارا کنید، گر چه مانع آن نیستم که خود را برای پیکار آماده سازید.»۲۱
امام(علیه السلام) بارها جنگ با معاویه را برّرسی کرده بود و پشت و روی آن را سنجیده بود؛ راهی جز پیکار، یا کافر شدن نسبت به آنچه پیامبر(ص) آورده بود باقی نمانده بود.۲۲ پس به این نتیجه رسید که، تن به جنگ دادن آسانتر از تن دادن به کیفر پروردگار است و از دست دادن دنیا، آسان تر از رها کردن آخرت است.۲۳ اما درنگ امام(علیه السلام) کار دستِ دلِ شکاکِ برخی از یاران ایشان داده بود تا آن جا که پنداشته بودند خویشتنداری امام(علیه السلام)، از ترس مرگ است، فرمود:
«به خدا سوگند! باکی ندارم که من به سوی مرگ روم یا مرگ به سوی من آید؛ اگر تصوّر می کنید در جنگ با شامیان تردید دارم، به خدا سوگند! هر روزی که جنگ را به تأخیر می اندازم برای آن است که آرزو دارم عدّه ای از آنها به ما ملحق شوند و هدایت گردند. در لابلای تاریکی ها، نور مرا نگریسته به سوی من بشتابند، که این برای من، از کشتار آنان در گمراهی بهتر است، گر چه در این صورت نیز به جرم گناهانشان گرفتار می گردند.»۲۴
و بالاخره آتش زبانه کشید؛ آتشی که فرصت خدمت به اسلام و مسلمین و بشریت را از امام(علیه السلام) میسوزاند و معاویه و یارانش را به جهنم میفرستاد؛ باری! جنگ رو به پایان بود و معاویه در آستانه هلاکت؛ حتی عمرو بن عاص که بازوی فکری معاویه بود در آستانه مرگ با کشف عورت خود، علی را از خود دور کرد!۲۵
البته تو مپندار که عمر به معاویه اعتقادی داشت؛ او هم دَم را غنیمت شمرده بود، اما بیچاره سوراخ دعا را گم کرده بود که به جای کسب آخرت دنیا را کاسبی میکرد! او با معاویه بیعت نکرد مگر بدان شرط که به او پاداش دهد و در برابر ترک دین خویش، رشوه ای تسلیمش کند.۲۶
کار که سخت شد، به مکرِ پسر عاص، قرآنپارههایی بر فراز نیزه رفت و فریادِ «لا حکم الا لله»ِ شامیان، پای سستِ یاران امام(علیه السلام) را لغزان کرد. همانها که اصرار بر جنگ با معاویه داشتند امام(علیه السلام) را بر حَکمیت مجبور کردند؛ و در انتخاب حَکَم، شامیان، نزدیک ترین فردی را که دوست داشتند برگزیدند و یاران امام(علیه السلام)، فردی را که از همه به ناخشنودی حضرت نزدیک تر بود انتخاب کردند! در حالی که امام(علیه السلام) اصرار داشت «برای داوری، عبد اللّه بن عباس را رودرروی عمرو بن عاص قرار دهید، و از فرصت مناسب استفاده کرده، مرزهای دوردست کشور اسلامی را در دست خود نگه دارید، آیا نمی بینید که شهرهای شما میدان نبرد شده؟ و خانه های شما هدف تیرهای دشمنان شده است؟!»۲۷
به هر صورت باز فرصت استفاده از ابن عباس هم از دست رفت و حسرت آن برجای ماند، امام(علیه السلام) خطبهای خواند و فرمود: «پس از حمد و ستایش خدا، بدانید که نافرمانی از دستور نصیحتکننده مهربان دانا و با تجربه، مایه حسرت و سرگردانی و سرانجامش پشیمانی است. من رأی و فرمان خود را نسبت به حکمیّت به شما گفتم و نظر خالص خود را در اختیار شما گذاردم. ... ولی شما همانند مخالفانی ستمکار، و پیمانشکنانی نافرمان، از پذیرش آن سر باز زدید، تا آن جا که نصیحتکننده در پنددادن به تردید افتاد و از پنددادن خودداری کرد»۲۸ «رأی جمعیّت شما در صفّین یکی شد که دو مرد را به داوری برگزینند (ابوموسی اشعری، عمروعاص) و از آن دو پیمان گرفتیم که در برابر قرآن تسلیم بوده، از آن تجاوز نکرده، زبان آن دو با قرآن و قلب هایشان پیرو کتاب خدا باشد.
امّا آنها از قرآن رویگردان شدند، حق را آشکارا میدیدند و ترک گفتند که جور و ستم، خواسته دلشان، و کجی و انحراف در روش فکریشان بود. در صورتی که پیش از صدور رأی زشت و حکم جائرانه، با آنها شرط کرده بودیم که به عدل حکم کرده و به حق عمل کنند. ما به حقّانیت خود ایمان داریم در حالی که آن دو از راه حق بیرون رفتند و حکمی بر خلاف حکم خدا صادر کردند!»۲۹
و وقتی امام(علیه السلام) پیروزی قطعی را از دست داده بود، در اوج حسرت فرمود:
«ای مردم عراق! همانا شما به زن بارداری می مانید که در آخرین روزهای بارداری جنین خود را سقط کند و سرپرستش بمیرد و زمانی طولانی بیشوهر ماند و میراث او را خویشاوندانِ دور، غارت کنند! آگاه باشید! من با اختیار خود به سوی شما نیامدم بلکه به طرف دیار شما کشانده شدم! به من خبر دادند که می گویید علی دروغ می گوید! خدا شما را بکشد! بر چه کسی دروغ روا داشته ام؟ آیا به خدا دروغ روا داشتم؟ در حالی که من نخستین کسی هستم که به خدا ایمان آوردم، یا بر پیامبرش؟ در حالی که من اول کسی بودم که او را تصدیق کردم! نه به خدا، هرگز! آنچه گفتم واقعیّتی است که شما از دانستن آن دورید، و شایستگی درک آن را ندارید، مادرتان در سوگ شما زاری کرده، وای وای سر دهد! پیمانه علم را به شما به رایگان بخشیدم اگر ظرفیّت داشته باشید، و به زودی خبر آن را خواهید فهمید.»۳۰
و در گام سوم اما، همین قوم که اصرار بر حکمیت ابوموسی داشت پس از شکست، حکم به تکفیر امام(علیه السلام) کردند و دیگر بار تکفیریها جنگی دیگر برافروختند؛ امام(علیه السلام) برای سومین بار به دفع حریق پرداخت؛ فتنهای که جز علی(علیه السلام)، از عهده کورکردن چشم آن برنمیآمد؛۳۱ به هر روی امام(علیه السلام) در نهروان هم پیروز شد.
اما پس از سه جنگ بزرگ و دشمنی غدّار چون معاویه که بر طبل جنگ میکوفت، امام(علیه السلام) مانده بود و یارانی خسته و نالان که هر بار حضرت فریادِ «هل من ناصر ینصرنی» سر میداد، جز بهانههای واهی چیزی نمیشنید، تا آن جا که فریاد زد:
«نفرین بر شما کوفیان! از فراوانی سرزنش شما خسته شدهام! آیا به جای زندگی جاویدان قیامت، به زندگی زودگذر دنیا رضایت دادید و به جای عزّت و سربلندی، بدبختی و ذلّت را انتخاب کردید؟ هر گاه شما را به جهاد با دشمنتان دعوت می کنم، چشمانتان از ترس در کاسه می گردد! گویا ترس از مرگ، عقل شما را ربوده و چون انسان های مست از خود بیگانه شده، حیران و سرگردانید. گویا عقل های خود را از دست دادهاید و درک نمی کنید. من دیگر هیچ گاه به شما اطمینان ندارم، و شما را پشتوانه خود نمی پندارم، شما یاران شرافتمندی نیستید که کسی به سوی شما دست دراز کند. به شتران بیساربان می مانید که هر گاه از یک طرف جمع گردید، از سوی دیگر پراکنده میشوید.
به خدا سوگند، شما بد وسیله ای برای افروختن آتش جنگ هستید! شما را فریب می دهند امّا فریبدادن نمیدانید، سرزمین شما را پیاپی میگیرند و شما پروا ندارید، چشم دشمن برای حمله شما خواب ندارد ولی شما در غفلت به سر می برید. به خدا سوگند! شکست برای کسانی است که دست از یاری یکدیگر می کشند. سوگند به خدا، اگر جنگ سخت درگیر شود و حرارت و سوزش مرگ شما را دربرگیرد، از اطراف فرزند ابوطالب، همانند جداشدن سر از تن، جدا و پراکنده میشوید! به خدا سوگند! آن که دشمن را بر جان خویش مسلط گرداند تا گوشتش را بخورد و استخوانش را بشکند و پوستش را جدا سازد، عجز و ناتوانیاش بسیار بزرگ و قلب او بسیار کوچک و ضعیف است.
تو اگر میخواهی اینگونه باش، امّا من، به خدا سوگند از پای ننشینم و قبل از آن که دشمن فرصت یابد، با شمشیر آبدیده چنان ضربه ای بر پیکر او وارد سازم که ریزه های استخوان سرش را بپراکند و بازوها و قدم هایش جدا گردد و از آن پس، خدا هر چه خواهد انجام دهد. ای مردم! مرا بر شما و شما را بر من حقّی است، حق شما بر من، آن است که از خیرخواهی شما دریغ نورزم و بیتالمال را میان شما عادلانه تقسیم کنم، شما را آموزش دهم تا بیسواد و نادان نباشید، شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید. و اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید، و در آشکار و نهان برایم خیرخواهی کنید، هر گاه شما را فراخواندم اجابت نمایید و فرمان مرا اطاعت کنید.»۳۲
بله! حق هر امامی بر مأمومش آن است که وقتی او را بخواند اجابت شود، اما این امیرالمؤمنین بود که مجبور بود از مردمش اطاعت کند! «در حالی که از ستم زمامدارانشان در ترس و وحشتند، من صبح می کنم در حالی که از ستمگری پیروان خود وحشت دارم! شما را برای جهاد با دشمن برانگیختم، امّا کوچ نکردید، حق را به گوش شما خواندم ولی نشنیدید! در آشکار و نهان شما را دعوت کردم، اجابت نکردید! پند و اندرزتان دادم، قبول نکردید! آیا حاضرانِ غائب می باشید؟ و یا بردگانی در شکل مالک؟! فرمان خدا را بر شما می خوانم از آن فرار می کنید! با اندرزهای رسا و گویا شما را پند میدهم از آن پراکنده میشوید!
شما را به مبارزه با سرکشان ترغیب میکنم، هنوز سخنانم به آخر نرسیده، چون مردم سبا، متفرّق شده، به جلسات خود بازمیگردید و در لباس پند و اندرز، یکدیگر را فریب میدهید تا أثر تذکّرات مرا از بین ببرید! صبحگاهان کجیهای شما را راست میکنم، شامگاهان به حالت اوّل برمیگردید، چونان کمان سختی که نه کسی قدرت راستکردن آن را دارد و نه خودش قابلیّت راستشدن را داراست! ای مردم! بدن های شما حاضر و عقل های شما پنهان و افکار و آرای شما گوناگون است و زمامداران شما دچار مشکلات شمایند! رهبر شما از خدا اطاعت می کند، شما با او مخالفت می کنید! امّا رهبر شامیان خدای را معصیت می کند، ولی مردمش از او فرمانبردارند! به خدا سوگند دوست دارم معاویه شما را با نفرات خود مانند مبادله درهم و دینار با من سودا کند؛ ده نفر از شما را بگیرد و یک نفر از آنها را به من بدهد!
ای اهل کوفه! گرفتار شما شده ام که سه چیز دارید و دو چیز ندارید: کرهایی با گوش های شنوا، گنگ هایی با زبان گویا، کورانی با چشمهای بینا. نه در روز جنگ از آزادگانید و نه به هنگام بلا و سختی برادران یکرنگ می باشید! تهیدست مانید ای مردم! شما چونان شتران دورمانده از ساربان می باشید که اگر از سویی جمعآوری شوند از دیگر سو، پراکنده می گردند! به خدا سوگند! می بینم که اگر جنگ سخت شود و آتش آن شعله گیرد و گرمی آن سوزان، پسر ابوطالب را رها می کنید و مانند جداشدن زن حامله پس از زایمان از فرزندش، هر یک به سویی می گریزید! و من در پی آن نشانه ها روانم که پروردگارم مرا رهنمون شده و آن راه را می روم که رسول خدا صلّیاللّه علیه و آله و سلّم گشوده، و همانا من به راه روشن حق، گام به گام ره می سپارم.
مردم! به اهلبیت پیامبرتان بنگرید، از آن سو که گام برمی دارند بروید، قدم جای قدمشان بگذارید، آنها شما را هرگز از راه هدایت بیرون نمی برند، و به پستی و هلاکت بازنمی گردانند. اگر سکوت کردند سکوت کنید، و اگر قیام کردند قیام کنید، از آنها پیشی نگیرید که گمراه می شوید، و از آنان عقب نمانید که نابود می گردید.»۳۳
خبرهای تلخ، پی در پی به گوش امام میرسید؛ ازجمله آن که یکی از افسران معاویه، نعمان بن بشیر به عینالتّمر، به سرزمین آبادِ قسمتِ غربی فرات هجوم آورده بود و کوتاهی کوفیان، فرصت بهرهبرداری را در اختیار نعمان داده بود؛ امام(علیه السلام) فرمود:
«گرفتار کسانی شده ام که چون امر می کنم فرمان نمی برند، و چون آنها را فرا می خوانم اجابت نمی کنند! ای مردم بی اصل و ریشه! در یاری پروردگارتان برای چه در انتظارید؟ آیا دینی ندارید که شما را گرد آورد؟ و یا غیرتی که شما را به خشم وا دارد؟ در میان شما به پاخاسته فریاد می کشم و عاجزانه از شما یاری می خواهم، امّا به سخنان من گوش نمی سپارید و فرمان مرا اطاعت نمی کنید، تا آن را که پیامدهای ناگوار آشکار شد، نه با شما می توان انتقام خونی را گرفت و نه با کمک شما می توان به هدف رسید!
شما را به یاری برادرانتان می خوانم، مانند شتری که از درد بنالد، ناله و فریاد سر می دهید و یا همانند حیوانی که پشت آن زخم باشد، حرکتی نمی کنید. تنها گروه اندکی به سوی من آمدند که آنها نیز ناتوان و مضطرب بودند، «گویا آنها را به سوی مرگ می کشانند، و مرگ را با چشمانشان می نگرند!»۳۴
و یا وقتی خبر تهاجم سربازان معاویه به شهر انبار در سال ۳۸ هجری، و سستی مردم به امام(علیه السلام) ابلاغ شد، فرمود:
«آگاه باشید! من شب و روز، پنهان و آشکار، شما را به مبارزه با شامیان دعوت کردم و گفتم پیش از آن که آنها با شما بجنگند با آنان نبرد کنید! به خدا سوگند! هر ملّتی که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد، ذلیل خواهد شد. امّا شما سستی به خرج دادید و خواری و ذلّت را پذیرفتید. تا آن جا که دشمن، پیدرپی به شما حمله کرد و سر زمین های شما را تصرّف نمود. و اینک، فرمانده معاویه، (مرد غامدی) با لشکرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من، «حسّان بن حسّان بکری» را کشته و سربازان شما را از مواضع مرزی بیرون رانده است.
به من خبر رسیده که مردی از لشکر شام به خانه زنی مسلمان و زنی غیرمسلمان که در پناه حکومت اسلام بوده وارد شده، خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره های آنها را به غارت برده، در حالی که آنان هیچ وسیله ای برای دفاع، جز گریه و التماسکردن، نداشته اند! لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون اینکه حتّی یک نفر آنان زخمی بردارد، و یا قطره خونی از او ریخته شود! اگر برای این حادثه تلخ، مسلمانی از روی تأسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است!
شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند، این واقعیّت قلب انسان را می میراند و دچار غم و اندوه می کند که شامیان در باطل خود وحدت دارند و شما، در حق خود متفرّقید! زشت باد روی شما و از اندوه رهایی نیابید که آماج تیر بلا شدید! به شما حمله می کنند، شما حمله نمی کنید؟! با شما می جنگند، شما نمی جنگید؟! این گونه معصیت خدا می شود و شما رضایت می دهید؟ وقتی در تابستان فرمان حرکت به سوی دشمن می دهم، می گویید هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ می دهم، می گویید هوا خیلی سرد است بگذار سوز سرما برود. همه این بهانه ها برای فرار از سرما و گرما بود؟! وقتی شما از گرما و سرما فرار می کنید، به خدا سوگند که از شمشیر بیشتر گریزانید!
ای مردنمایان نامرد! ای کودکصفتان بیخرد که عقل های شما به عروسان پردهنشین شباهت دارد! چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمی دیدم و هرگز نمی شناختم! شناسایی شما-سوگند به خدا- جز پشیمانی حاصلی نداشت و اندوهی غمبار سر انجام آن شد.
خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پر خون و سینه ام از خشم شما مالامال است! کاسه های غم و اندوه را، جرعهجرعه به من نوشاندید، و با نافرمانی و ذلّتپذیری، رأی و تدبیر مرا تباه کردید، تا آنجا که قریش در حق من گفت:
«بیتردید پسر ابیطالب مردی دلیر است ولی دانش جنگیدن ندارد.» خدا پدرشان را مزد دهد، آیا یکی از آنها تجربه های جنگی سخت و دشوار مرا دارد؟ یا در پیکار توانست از من پیشی بگیرد؟ هنوز بیست سال نداشتم، که در میدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشته ام. امّا دریغ! آن کس که فرمانش را اجرا نکنند، رأیی نخواهد داشت.»۳۵
و یا گزارش های پیاپی از شکست یاران امام(علیه السلام) به کوفه می رسید؛ این که عبیداللّه بن عباس و سعیدبن نمران، فرمانداران امام(علیه السلام) در یمن از بسر بنابی ارطاه، شکست خورده به کوفه برگشتهاند. امام(علیه السلام) بر فراز منبر رفت و از سوز دل فرمود:
«اکنون جز شهر کوفه در دست من باقی نمانده است، که آن را بگشایم یا ببندم! ای کوفه! اگر فقط تو برای من باشی، آن هم برابر این همه مصیبت ها و طوفان ها چهره ات زشت باد!
...به من خبر رسیده که بسر بنارطاه بر یمن تسلّط یافته، سوگند به خدا می دانستم که مردم شام به زودی بر شما غلبه خواهند کرد؛ زیرا آنها در یاریکردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقید! شما امام خود را در حق نافرمانی کرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند! آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خیانتکارید، آنها در شهرهای خود به اصلاح و آبادانی مشغولند و شما به فساد و خرابی! (آن قدر فرومایه اید) اگر من کاسه چوبی آب را به یکی از شماها امانت دهم، می ترسم که بند آن را بدزدید!
خدایا! من این مردم را با پند و تذکّرهای مداوم خسته کردم و آنها نیز مرا خسته نمودند! آنها از من به ستوه آمده و من از آنان به ستوه آمده، دلشکسته ام، به جای آنان افرادی بهتر به من مرحمت فرما و به جای من بدتر از من بر آنها مسلّط کن. خدایا! دل های آنان را، آنچنانکه نمک در آب حل می شود، آب کن! به خدا سوگند، دوست داشتم به جای شما کوفیان، هزار سوار از بنیفراس بنغنم می داشتم ... آن گاه امام(علیه السلام) از منبر فرود آمد.۳۶و۳۷
باری! آخرین سخنرانیاش را ایراد فرمود و اندکزمانی بعد به تیغ یکی از خوارج، به فوز شهادت رسید تا بشریت برای همیشه، فرصت داشتن امیرالمؤمنینj را از دست بدهد. والسلام
پینوشتها
۱. أَیْنَ الْقُرُونُ الَّذِینَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِکِ! أَیْنَ الْأُمَمُ الَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِکِ! فَهَاهُمْ رَهَائِنُ الْقُبُوْرِ، وَ مَضَامِینُ اللُّحُودِ! وَاللَّهِ لَوْ کُنْتِ شَخْصاً مَرْئِیّاً، وَ قَالَباً حِسِّیّاً، لَأَقَمْتُ عَلَیْکِ حُدُوْدَ اللَّهِ فِی عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِی، وَ أُمَمٍ أَلْقَیْتِهِمْ فِی الْمَهَاوِی، وَ مُلُوکٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَی التَّلَفِ، وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلاَءِ، إِذْ لاَ وِرْدَ وَ لاَ صَدَرَ! (نامه ۴۵)
۲. أَیْ بُنَیَّ إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّی عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَی إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَی آخِرِهِمْ. (نامه ۳۱)
۳. الْفُرْصَه تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْر. (حکمت ۲۱)
۴. إِضَاعَه الْفُرْصَه غُصَّه. (حکمت ۱۱۸)
۵. کُلُّ مُعَ اجَلٍیَسْأَ لُالْإِنْظَارَوَکُلُّمُؤَجَّلٍیَتَعَلَّلُبِ التَّسْوِیف . (حکمت ۲۸۵)
۶. فَضَحِّ رُوَیْداً، فَکَأَنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَی، وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَی، وَ عُرِضَتْ عَلَیْکَ أَعْمَالُکَ بِالَْمحَلِّ الَّذِی یُنَادِی الظَّالِمُ فِیهِ بِالْحَسْرَه، وَ یَتَمَنَّی الْمُضَیِّعُ فِیهِ الرَّجْعَه، وَلاَتَ حِینَ مَنَاصٍ! (نامه ۴۱)
۷. أَلاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً، یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِی ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ (نامه ۴۵)
۸. أَرْسَلَهُ... وَ النَّاسُ فی فِتَنٍ اِنْجَذَمَ فِیها حَبْلُ الدِّینِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوارِی الْیَقِینِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ، وَ ضَاقَ الْمَخْرَجُ وَ عَمِیَ الْمَصْدَرُ فالهُدَی خَامِلٌ، وَ الْعَمَی شَامِلٌ. عُصِیَ الرَّحْمنُ، وَ نُصِرَ الشَّیْطَانُ، وَ خُذِلَ الْإِیمانُ فَانْهارَتْ دَعَائِمُهُ، وَ تَنَکَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُکُهُ. أَطَاعُوا الشَّیْطَانَ فَسَلَکُوا مَسَالِکَهُ، وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَت أَعْلامُهُ وَ قامَ لِوَاؤُهُ، فی فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِها، وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلافِها وَ قَامَتْ عَلَی سَنَابِکِها، فَهُمْ فِیها تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ، فی خَیْرِ دارٍ، وَ شَرِّ جِیرانٍ... .(خطبه ۲)
۹. فَبَلَّغَ رِسَالاَتِ رَبِّهِ غَیْرَ وَانٍ وَ لاَ مُقَصِّرٍ، وَ جَاهَدَ فِی اللَّهِ أَعْدَاءَهُ غَیْرَ وَاهِنٍ وَ لاَ مُعَذِّرٍ.. (خطبه ۱۱۵)
۱۰. أَقَمْتُ لَکُمْ عَلَی سَنَنِ الْحقِّ فِی جَوَادِّ الْمَضَلَّه حَیْثُ تَلْتَقُونَ وَ لادَلِیلَ، وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لاَ تُمِیهُونَ الْیَوْمَ أُنْطِقُ لَکُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَیَانِ عَزَبَ رَأْیُ امْرِیٍ تَخَلَّفَ عَنِّی مَا شَکَکْتُ فی الْحَقِّ مُذْأُرِیتُهُ. (خطبه ۴)
۱۱. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی مُعِینٌ إِلاَّ أَهْلُ بَیْتی، فَضَنِنْتُ بِهِم عَنِ الْمَوْتِ، وَ أَغْضَیْتُ عَلَی الْقَذَی، وَ شَرِبْتُ عَلَی الشَّجَی، وَ صَبَرْتُ عَلَی أَخْذِ الْکَظَمِ وَ عَلَی أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.(خطبه ۲۶)
۱۲. جَعَلَهَا فِی [سِتَّه] جَمَاعَه زَعَمَ أَنِّی أَحَدُهُمْ، فَیَاللَّهِ وَ لِلشُّورَی! مَتَی اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِیَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ، حَتَّی صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَی هذِهِ النَّظَائِرِ!! لکِنِّی أَسْفَفْتُ إذْ أسَفُّوا وَ طِرْتُ إذْ طَارُوا (خطبه ۳)
۱۳. وَ مِنْ خُطبَه له علیه السلام لما قبض رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم و خاطبه العباس و أبوسفیان ابن حرب فی ان یبایعها له بالخلافه (و ذلک بعد ان تمت البیعه لأبی بکر فی السقیفه و فیها ینهی عن الفتنه و یبین عن خلقه و علمه) النهی عن الفتنه أَیُّها النَّاسُ، شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاه، وَ عَرَجُوا عَنْ طَریقِ الْمُنَافَرَه، وَضَعُوا تِیجَانَ الْمُفَاخَرَه أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجِنَاحٍ، أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ. هذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَه یَغَصُّ بِهَا آکِلُها. وَ مُجْتَنی الَّثمَرَه لِغَیْرِ وَقْتِ إینَاعِهَا کالزَّارِعِ بِغَیْرِ أَرْضِهِ. خلقه و علمه فَإِنْ أَقُلْ یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَی الْمُلْکِ، وَ إِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی وَ اللَّهِ لاَبْنُ أَبی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطَّفْلِ بِثَدْیِ أُمه، بَل انْدَمَجْتُ عَلَی مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمْ اضطِراب الْأَرْشِیَه فی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَه. (خطبه ۵)
۱۴. فَمَا رَاعَنی إِلاَّ وَ النَّاسُ کَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَیَّ یَنْثالُونَ عَلَیَّ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّی لَقَدْ وُطِیَ الْحَسَنَانِ، وَ شُقَّ عِطْفایَ، مُجْتَمِعِینَ حَوْلی کَرَبِیضَه الْغَنَمِ (خطبه ۳)
۱۵. الْآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَی أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَی مُنْتَقَلِه . (خطبه ۲)
۱۶. فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَکَثَتْ طَائِفَه، وَ مَرَقَتْ أُخْرَی، وَ قَسَطَ آخَرُونَ کَأَنَّهُمْ لَمْیَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ: »تَلْکَ الدَّارُ الْآخِرَه نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لایُرِیدُونَ عُلُوَّا فی الْأَرْضِ وَ لاَ فَسَاداً وَ الْعَاقِبَه لِلْمُتَّقِینَ« بَلَی! وَاللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا، وَ لکِنَّهُمْ حَلِیَتْ الدُّنْیَا فی أَعْیُنِهِمْ وَرَاقَهُمْ زِبْرِجُها. (خطبه ۳)
۱۷. فَخَرَجُوا یَجُرُّونَ حُرْمَه رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم کَمَا تُجَرَّ الْأَمَه عِنْدَ شِرَائِهَا، مُتَوَجِّهِینَ بِهَا إِلَی الْبَصْرَه، فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِی بُیُوتِهِمَا، وَ أَبْرَزَا حَبِسَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم لَهُمَا وَ لِغَیْرِهِمَا، فِی جَیْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَانِی الطَّاعَه، وَ سَمَحَ لِی بِالْبَیْعَه، طَائِعاً غَیْرَ مُکْرَهٍ، فَقَدِمُوا عَلَی عَامِلِی بِهَا وَ خُزَّانِ بَیْتِ مَالِ الْمُسْلِمِینَ وَ غَیْرِهِمْ مِنْ أَهْلِهَا، فَقَتَلُوا طَائِفَه صَبْراً، وَ طَائِفَه غَدْراً. فَوَاللَّهِ لَوْ لَمْ یُصِیبُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِداً مُعْتَمِدِینَ لِقَتْلِهِ، بِلاَ جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لِی قَتْلُ ذلِکَ الْجَیْشِ، کُلِّهِ إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ یُنْکِرُوا، وَ لَمْ یَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لاَ بِیَدٍ. دَعْ مَا أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ مِثْلَ الْعِدَّه الَّتِی دَخَلُوا بِهَا عَلَیْهِمْ! (خطبه ۱۷۲)
۱۸. مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثَْمانَ إِلاَّ خَوْفاً مِنْ أَنْ یُطَالَبَ بِدَمِهِ، لَأَنَّهُ مَظِنِّتُهُ، وَ لَمْ یَکُنْ فِی الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَیْهِ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ یُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فِیهِ لِیُلْبِسَ الْأَمْرَ وَ یَقَعَ الشَّکُّ.... وَ جَاءَ بِأَمْرٍ لَمْ یُعْرَفْ بَابُهُ، وَ لَمْ تَسْلَمْ مَعَاذِیرُهُ. (خطبه ۱۷۴)
۱۹. اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِی وَ ظَلَمَانِی، وَ نَکَثَا بَیْعَتِی، وَ أَلَّبَا النَّاسَ عَلَیَّ؛ فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا، وَ لَا تُحْکِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا، وَ أَرِهِمَا الْمَسَاءَه فِیَما أَمَّلَا وَ عَمِلاَ. وَ لَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ، وَ اسْتَأْنَیْتُ بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ، فَغَمَطَا النِّعْمَه، وَرَدَّا الْعَافِیَه. (خطبه ۱۳۶)
۲۰. وَ مِنْ کِتَابٍ لَهُ علیه السلام الی جریر بن عبداللَّه البجلی لما أرسله الی معاویه أَمَّا بَعْدُ، فَإِذَ أَتَاکَ کِتَابِی فَاحْمِلْ مُعَاوِیَه عَلَی الْفَصْلِ، وَ خُذْهُ بِالْأَمْرِ الْجَزْمِ، ثُمَّ خَیِّرْهُ بَیْنَ حَرْبٍ مُجْلِیَه، أَوْ سِلْمٍ مُخْزِیَه، فَإِنِ اخْتَارَ الْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَیْهِ، وَ إِنِ اخْتَارَ السِّلْمَ فَخُذْ بَیْعَتَهُ، وَالسَّلاَمُ. (نامه ۸)
۲۱. وَ مِنْ کَلامٍ لهُ علیه السلا
منبع: مشرق
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۶۶۹۹۹۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیتالله حسینی همدانی: هنوز سران بعضی کشورها که باید در خط مقدم مبارزه با اسرائیل باشند خوابند/ دانشجویان باطن حقوق بشر آمریکایی را نمایان کردند/ هیچکدام از رسانههایشان نمیتوانند برخورد پلیس را عادی جلوه دهند
به گزارش آخریننیوز به نقل از روابط عمومی دفتر نماینده ولیفقیه در استان البرز و امامجمعه کرج، آیتالله حسینی همدانی در خطبههای نماز عبادی سیاسی جمعه چهاردهم اردیبهشتماه در مصلای بزرگ امام خمینی رحمهالله علیه کرج بابیان اینکه ۱۵ اردیبهشت مصادف با ۲۵ شوال سالگشت شهادت رئیس مذهب، امام جعفر صادق علیهالسلام را به همه شما تسلیت عرض میکنم، بیان داشت: شخصیت مبارک امام صادق علیهالسلام طوری بود که مخالفان هم او را مدح میکردند. مرحوم اسد حیدر از پژوهشگران شیعه عراقی، کتابی دارد به نام «الامام الصادق و المذاهب الاربعه» در چند جلد. در بخشی از کتاب، سخنان افرادی که امام صادق را قبول ندارند و حتی مخالفت هم هستند را آورده که از امام تعریف کردهاند؛ مثلاً مالک بن انس که رئیس مذهب مالکیه اهل سنت است و قاعدتاً امام را بهعنوان امام قبول ندارد میگوید: «فاضلتر، داناتر، عابدتر و پارساتر از جعفر صادق را نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه حتی در تصور کسی آمده است». هرکسی به سراغ امام صادق رفت، او را جز به این حالات ندیده است: «إِمَّا صَائِماً وَ إِمَّا قَائِماً وَ إِمَّا ذاکراً»؛ یا در حال روزه یا نماز یا ذکر.
وی در ادامه افزود: مرحوم ثقه الاسلام کلینی، در کتاب روضه کافی که یک جلد از هشت جلد کافی را تشکیل میدهد، در اولین حدیث نقل نامهای طولانی از ناحیه مبارک امام صادق علیهالسلام به اصحابشان را آورده است. در اهمیت نامه راوی که اسماعیل بن جابر است میگوید: «امام به اصحاب خود دستور داد که آن را به یکدیگر درس بدهند و در آن نگاه کنند و از یاد نبرند و بدان عمل کنند. اصحاب نیز این نامه را در جاى نمازهاى خود در خانههایشان گذارده بودند و چون از نماز فراغت مییافتند در آن مىنگریستند».
امامجمعه کرج در ادامه بابیان اینکه مفاد نامه بسیار جذاب و الگوی سبک زندگی مسلمان در همه ابعاد است برای کسی که میخواهد زندگیاش برمدار دین باشد، گفت: در بخش اول آن به رابطه انسان با خدا پرداخته، مثل اهتمام داشتن به تهلیل و تسبیح و تقدیس خدا و خاکسار بودن، عافیت خواهی از خداوند، اهتمام زیاد به دعا داشتن، اهتمام به نمازهای روزانه داشتن، حقوق الهی را ترک نکردن، ولایت خدا و رسول خدا و مؤمنان را داشتن و از دشمنان تبری جستن، وفای به عهد داشتن، دوری جستن از حرام الهی و در بخش دوم به رابطه انسان با دیگران پرداخته مثل حفظ آرامش و وقار در ارتباط با دیگران، حفظ حیا، خوشرفتاری با مخالفان، برخورد نیکو با بدرفتاریها داشتن، زیر پا نگذاشتن حق، حفظ زبان از تهمت و بدگویی و دشمنی و خیرخواهی داشتن و… بخش سوم هم به رابطه انسان با خودش اشاره فرموده، مثلاً رعایت تقوا، دور بودن ازآنچه خداوند بر حذر داشته، نیکی کردن به جسم و جان، اطاعت از خدا و … .
ایران از کشوری که در دوران طاغوت وابسته کامل بود به قدرتی منطقهای تبدیل شد
آیتالله حسینی همدانی در بخش دیگری بابیان اینکه ۱۶ اردیبهشت سال ۷۴ آمریکای پلید علیه ایران اعلام تحریم همهجانبه کرد و سال ۹۷ هم از برجام خارج شد، گفت: این کارها به همراه صدها کار دیگر برای این بود که ایران را بهزانو درآورد، به انزوا بکشاند و سلطه خودش را دوباره بر ایران حاکم کند؛ اما ایران به فضل الهی از کشوری که در دوران طاغوت وابسته کامل بود به قدرتی منطقهای تبدیل شد. قدرت بازدارندگیاش از مرزهای جغرافیائیاش فراتر رفت. در مقابل بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی جهان، بااینکه منابع انسانی و اقتصادی لازم را نداشت تا امروز ایستاده و از عزت و افتخارات کسبشده باصلابت پاسداری میکند؛ و اگر لازم باشد از درون خاک خود، دشمن را در کیلومترها آنطرفتر موردحمله قرار میدهد تا فکر جسارت دیگری را نکند.
وی در ادامه با تأکید بر اینکه همه اینها به برکت تبعیت از تعالیم و دستورات قرآن و عترت سلاماللهعلیهم و رهبریهای پرورشیافته مکتب اهلبیت علیهمالسلام است، عنوان کرد: امام صادق علیهالسلام و دیگر ائمه یاد دادهاند که در مسائل پیشرو چگونه باید عمل کرد. ما شاگردان مکتب امام صادقیم و او در همه مسائل به ما آموزش داده. مثلاً فرمود: «عاقل کسی است که اگر مواجهه با دو شر شد خیر الشرین را انتخاب کند».
تربیتشدگان مکتب اهلبیت علیهمالسلام از سیاستهای عقلائی برخوردارند
نماینده ولیفقیه در استان البرز بابیان اینکه شما طول مدت رهبری حضرت آقا را ملاحظه بفرمایید تا نحوه انتخابهای ایشان که همه عقلانی بوده را ببینید، گفت: دوراهیهای سختی که به وجود آمده و کار درست انتخابشده و کشور نجات پیداکرده است. مثلاً سال ۶۹ عراق به کویت حمله کرد. بعضی جریانات سیاسی و بعضی از نخبگان از آقا درخواست داشتند که با صدام حسین در این زمینه همکاری شود. مجمع روحانیون مبارز بیانیه داد و از شورای امنیت ملی درخواست کرد که ایران، به نفع عراق وارد جنگ شود. متن بیانیه را باید بخوانید. بعضی از افراد درجهیک جریان اصلاحات که نمیخواهم اسم ببرم، رسماً درخواست ورود ایران به جنگ را داشتند. یکی از همین سران در دیدار با دانشجویان دانشگاه تهران گفت: «این جنگ، فرصتى تاریخى براى حمله به اسرائیل به وجود آورده بود که از دست رفت… وظیفه ما این بود که به هر طریق ممکن، سمتوسوی جنگ را عوض مىکردیم. ما مىبایست در سیاست خارجى و مواضعمان در قبال عراق، این نکته محورى را نصب العین قرار دهیم».
آیتالله حسینی همدانی ادامه داد: یا یکی دیگر از همین طیف در ۳۰ دى ۱۳۶۹ در مجلس، صدام را خالد بن ولید دانست و خیلی با حرارت گفت: «بگذار باعزت و شرف زندگى کنیم و بمیریم. زندگى زیر سایه سرنیزههاى آمریکا براى ما ذلت است و اسارت است و ننگ است». حضرت آقا بعد از تحلیل اوضاع و اهداف حمله و دقت در اطراف قضیه به این جمعبندی رسیدند که ورود ایران به این جنگ، آینده روشنى ندارد و شاید آمریکا جنگ را براى کشاندن ایران به جنگ دیگرى طراحى کرده باشد؛ و اشغال کویت از سوى عراق و حمله آمریکا، هر دو را محکوم کردند؛ و فرمودند: «ما تجاوز را، هم از صدام و هم از آمریکا، بهشدت محکوم مىکنیم». بعد هم باز روی همین موضع محکم ایستادند و اجازه ورود ایران به جنگ را ندادند. بعد مدتی معلوم شد تحلیل و محاسبه ایشان از حمله عراق به کویت و حمله آمریکا به عراق، جنگ حق و باطل نیست؛ بلکه جنگ دوتا طاغوت باهم است و وارد عرصه نشدند و ایران را حفظ کردند. این آن عقلانیتی است که امام صادق میفرماید پیروان من باید داشته باشند و یاد بگیرند بخصوص در سطح مدیران عالی جامعه.
وی افزود: قصه داعش در عراق که پیش آمد، آمریکا از ایران خواست بیا باهم علیه تروریسم بجنگیم. حضرت آقا رد کردند که تو خودت حامی تروریستی ما اگر بخواهیم مستقلاً میجنگیم؛ که خدای تعالی قاسم سلیمانی را با اولیای خودش محشور کند.
رئیس شورای فرهنگ عمومی استان البرز تأکید کرد: اینها را عرض کردم و موارد دیگر که بیان نشد که بگویم همانطور که اهلبیت ساسه العباد هستند و بهترین سیاستها را دارند، تربیتشدگان مکتبشان هم از سیاستهای عقلائی برخوردارند. آقا دستور دادند کرانه باختری برای نجات خودش باید مسلح بشود و ایران گروههای مقاومت در سراسر عالم را حمایت میکند. نتیجه شد این زلزله عظیمی که میبینید کاخهای ستم در حال فروریختن است. امروز مسئله مهم و اول دنیا شد فلسطین و غزه و همه مردم دنیا مثل شما و به زبان شما فریادشان مرگ بر اسرائیل است.
هنوز سران بعضی کشورها که باید در خط مقدم مبارزه با اسرائیل باشند خوابند
آیتالله حسینی همدانی با اشاره به اینکه یهودیان طرفدار فلسطین وارد کاخ سفید شدهاند و تحصن راه انداختهاند، گفت: این یعنی مقدمه پایان. آقا قبلاً به دانشجویان اروپا و آمریکا نامه داده بودند و به آینده امیدوارشان کرده بودند. امروز ببینید این جنبش دانشجوئی بزرگی که در دانشگاههای آمریکا و اروپا راه افتاده و کشورهای دیگر هم یکییکی میپیوندند، دانشجویان دانشگاههای ژاپن هم همراه شدند؛ اما متأسفانه هنوز سران بعضی کشورها که باید در خط مقدم مبارزه با اسرائیل باشند خوابند و ساکتاند.
دانشجویان باطن حقوق بشر آمریکایی را نمایان کردند / هیچکدام از رسانههایشان نمیتوانند برخورد پلیس را عادی جلوه دهند / شکاف بین دولت و ملت آمریکا کاملاً مشهود است
وی با تأکید بر اینکه دانشجویان باطن حقوق بشر آمریکایی را نمایان کردند، گفت: سالهای سال، غربیها لیبرال دموکراسی و اومانیسم و دهها ایسم دیگر را برای زندگی بهتر و آزاد به رخ جهان میکشیدند، اما این طوفانِ جنبش دانشجوئی که به پا شده همه آنها را به باد داده و نابود کرده و هیچکدام از رسانههایشان نمیتوانند برخورد پلیس را عادی جلوه دهند. امروز کسانی که در خیابانهای آمریکا علیه صهیونیسم و به دفاع از مظلومین فلسطین آمدهاند، نخبهها و فرهیختگان و اساتید هستند و نشان میدهد سرمایهگذاری که سالها انجام دادند تا ظلمِ به فلسطین دیده نشود، جواب نداده است و شکاف بین دولت و ملت آمریکا کاملاً مشهود است.
خطیب نماز جمعه کرج خاطرنشان ساخت: صدای آن خانمی که فریاد میزد من یک فیلسوفم و پلیس او را کتک میزد را باید هزاران بار برای آن احمقهای غربزده داخلی آمریکا پرست که تا فرصتی پیدا میکنند حرفهای غربیها را قی میکنند و این روزها لال شدهاند، مکرر در مکرر برای آنها گذاشت و گفت آیا آن دموکراسی و آزادی بیان و … که تعریف میکردید این بود؟ چرا به دفاع از دانشمندان و پرفسورهایی که در تجمعات کتک خوردند و بازداشت شدند از اربابانتان بازخواست نمیکنید؟ چرا از آزادی بیان و عقیده چیزی نمیگویید؟
مردم ما امروز با اطمینان بیشتر آمریکا را لعن میکنند
آیتالله حسینی همدانی در ادامه اذعان داشت: آنوقت بیبیسی که خود آتش بیار معرکه و سلاح دهنده به اسرائیل است، برای اینکه افکار عمومی را منحرف کند برای ایران قصههایی درست میکند که خودش در دام آن گرفتار میشود. وعده صادق چهرههای واقعی شما را صادقانه به عالم نشان داد و مردم ما امروز با اطمینان بیشتر آمریکا را لعن میکنند.
وی بابیان اینکه وعده صادق آب به خانه مورچه ریخت، گفت: همه آنها باهم بد شدند یا در حال استعفا هستند که خودش پیروزی است؛ و این اعتراضات دانشجویی همه عرصهها را بر آنها تنگتر کرده است. اگر بخواهند بعد از بیش از دویست روز بدون اینکه اسرا را آزادکرده باشند و یا حماس را نابود کرده باشند آتشبس را بپذیرند، شکست دیگری بزرگتر از قبل را پذیرفتهاند.
نماینده رهبر معظم انقلاب اسلامی در استان البرز بابیان اینکه میگویند دیوان بینالمللی دادگستری قصد محکومیت و بازداشت این مردک پستفطرت جلاد را دارد، گفت: این باید زودتر میشد؛ اما لازم است درست ببیند و پاسخ دهد آیا رژیم جعلی و منحوسی که نسلکشی کرده و تا امروز بیش از ۱۰۰ هزار نفر را کشته و زخمی و مفقودالاثر کرده جنایتکار جنگی نیست، پس چیست؟ از بعضی این سازمانها برمیآید و بعید نیست که او را کاندیدای جایزه صلح نوبل هم بکنند. این را هم باید عرض کنیم که سازمانهای بینالمللی باید حواسشان باشد که فقط اسرائیل جنایتکار جنگی نیست؛ بلکه همهکسانی که به او اسلحه دادند، تشویق کردند، حمایت کردند و فضا را برای جنایات او آماده کردند جنایتکار جنگیاند.
باید دستورات روی زمینمانده رهبر معظم انقلاب را مطالبه گری کرد
آیتالله حسینی همدانی در بخش دیگری عنوان کرد: مواردی پیش میآید که رهبر معظم انقلاب در جلسه رسمی و عمومی به مطلبی اشاره میکنند و از موضوعی به خاطر کمکاری و مسامحه شخص یا دستگاهی، منافعی از ملت و جامعه هدررفته و خساراتی را به بار آورده، گلگی میکنند. سؤال بنده این است چرا در این مواقع مدعیالعموم و دستگاه قضا بهسرعت وارد عمل نمیشود برای استیفای حق مردم؟ مثل همین نکتهای که چند روز قبل راجع به سند تحول آموزشوپرورش فرمودند که بالاخره با ممانعت عدهای انجامنشده و امثال اینها که به نظرم باید جدی دستورات روی زمینمانده رهبر معظم انقلاب را مطالبه گری کرد.
اگر ما برنامه و طرح برای کارهای اساسی نداشته باشیم خسران قطعی است
وی در بخش دیگری بابیان اینکه فرصتها بهسرعت از دست میرود و اگر ما برنامه و طرح برای کارهای اساسی نداشته باشیم خسران قطعی است، گفت: دولت محترم توجه داشته باشد، ماه دوم سال به نیمه رسید و هنوز طرح و ایدهای برای مشارکت مردم در جهش تولید و مسائل اقتصادی ارائه نشده است. لااقل در استان، عزیزان برای مشارکت مردم طرح بدهند تا کار بهسرعت شروع شود و پیش برود.
رئیس ستاد امربهمعروف و نهی از منکر استان البرز با تأکید بر اینکه کشور و نظام ما اسلامی است و باید دستورات و مقررات اسلام بهخصوص آنهایی که جنبه اجتماعی و عمومی پیدا میکند رعایت شود، گفت: یکی از آنها بحث عفاف و حجاب است که در حال اجراست؛ تشکر و حمایت میکنیم. جلسه قبله هم راجع به آن صحبت کردم. همه هم باید حمایت کنند. از سردار بزرگوار فراجا سردار رادان، از نیروهای میانی در استان خودمان و از فرماندهی محترم ناجا و همه دوستانی که در این زمینه دارند تلاش میکنند تشکر میکنیم.
در برابر قانون فرقی بین افراد نیست
آیتالله حسینی همدانی افزود: مسئله بعدی بحث عدم رعایت مواردی است که خدای تعالی حرام اعلام کرده و برای آنها حد قرار داده و در قانون هم ممنوع اعلامشده است؛ مثل شرب خمر و مشروبات الکلی که برای بار اول ۸۰ ضربه شلاق دارد. عدهای تلاش میکنند احکام الهی در جامعه رعایت نشود و بعضی خلافها را عادی جلوه میدهند تا فراگیر شود. اینجا مسئولین مربوطه باید به جد ورود کنند و از تخریب جامعه جلوگیری کنند. شارع مقدس میخواهد جامعه را حفظ کند که برای اینها حد قرار داده. در برابر قانون هم فرقی بین افراد نیست؛ منصبی داشته باشد یا مسئولیتی داشته باشد. حدود الهی را بعضیها میخواهند ماستمالی کنند و در جامعه نادیده بگیرند. نمیشود؛ باید انجام بگیرد.
مرحله دوم انتخابات مثل مرحله اول مهم است
وی در بخش دیگری با اشاره به دور دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی، گفت: انشاءالله هفته آینده در انتخابات دوستان شرکت میکنید. محکم شرکت کنید و کم نگیرید که مثل مرحله اول مهم است. نمیشود که کسی در مرحله اول چند هزار رأی آورده باشد و در مرحله دوم کمتر از مرحله اول رأی بیاورد. دوستان خیلی قوی شرکت کنند. باز عدهای گفتند بنده از کسی حمایت میکنم، قطعاً دروغ است. خودتان بررسی کنید. حرف کسانی که به هر طریقی ارتباطی با بنده دارند یا داشتهاند در مورد انتخابات لااقل به من مربوط نیست و هرگونه انتسابی را تکذیب میکنم.
امامجمعه کرج در خاتمه گفت: در کتاب شریف منتهیالآمال از ابوحمزه ثمالی نقل میکند که کنار بقیع سوار بر شتر ایستاده بودم. پیکی آمد و گفت: ای ابوحمزه، مولایت را اجابت کن. خودم را به سرور و مولایم، امام صادق علیهالسلام، رساندم. همینکه چشم حضرت به من افتاد فرمودند: وقتی تو را میبینم احساس راحتی میکنم؛ یعنی تو را که میبینم شاد میشوم. سؤال: آیا در این زمان امام عصر علیهالسلام با دیدن ما خوشحال خواهد شد؟ امام صادق علیهالسلام فرمود: چه شده است شما را که رسول خدا را ناراحت میکنید؟ شخصی پرسید: چگونه او را ناراحت میکنیم؟ حضرت فرمودند: آیا نمیدانید کارهای شما به محضر ایشان عرضه میشود؟ وقتی معصیتی در اعمالتان ببینند، ناراحت میشوند. رسول خدا را ناراحت نکنید بلکه او را با کارهای خوبتان شاد کنید. بدانیم اعمال ما به حضرت ولیعصر عرضه خواهد شد سعی کنیم امام را از خود ناراحت نکنیم.